برای اینکه بتوانیم خود را از زیر بار یک رابطه ناسالم بیرون بکشیم باید این نکات را مرتب به خود گوشزد بکنیم :
(1) من می توانم بدون او زندگی کنم، و چه بسا زندگی من بدون او بهتر باشد.
(2) عشق و محبت به تنهایی برای داشتن یک رابطه ی انسانی سالم و شکوفاننده کافی نیست.
(3) روابط انسانی باید متقابل و متقارن باشد، افراد باید در آغوش این رابطه احساس آرامش و امنیت کنند، و نسبت به خود اعتماد به نفس بیشتری بیابند. رابطه ی سالم، رابطه ای است که موجب می شود ما نسبت به خود احساس بهتری بیابیم. اگر رابطه ای نمی تواند چنان نقشی را برای ما ایفا کند، نبودنش بسی بهتر از بودنش است.
(4) ترس از تنهایی مطلقاً دلیل خوبی برای ماندن در یک رابطه ی ناسالم نیست. رابطه ی ناسالم، علاوه بر تمام آسیبهای جبران ناپذیری که به روح ما می زند، تنهایی ما را هم رفع نمی کند، بلکه آن را تشدید می کند. فردی که روحاً در رابطه حاضر نیست، یا از برقراری یک رابطه ی عاطفی و انسانی شریف ناتوان است، بیش از آنکه تنهایی مرا رفع کند، تنهایی مرا دامن می زند.
(5) وحشت از سخن چینی دیگران هم مطلقاً دلیل خوبی برای ماندن در یک رابطه ی ناسالم نیست. وقتی که تو درهم شکسته و فرسوده و پژمرده می شوی، هیچ یک از آن سخن چینان به داد تو نخواهند رسید. مسؤولیت اصلی حفظ و شادابی روح من با من است نه با دیگران. حفظ سلامت و طراوت روح و روان من بسیار مهمتر از حرف و سخن دیگران است.
(6) ما نمی توانیم یکدیگر را عوض کنیم. این حقیقت ساده ای است که غالباً از یاد می بریم. طرف من همان است که تاکنون خود را نشان داده است. باید این فکر باطل را از سر بیرون کرد که من می توانم او را عوض کنم.
(7) هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم عشق تا ابد ادامه می یابد. عشق هم مثل بسیاری چیزها می تواند زوال بپذیرد. وقتی که عشق در میانه نیست، نباید خود را به توهم آن فریفت.
(8) فراموش نکنید که روابط انسانی ناسالم از جمله وحشتناکترین شرور این عالم است، و گاه می تواند چندان فرساینده باشد که فرد را برای همیشه روحاً معلول و فلج کند، یا حتی به مرگ فرد بینجامد.
(9) البته ممکن است معجزه ای شود و اوضاع یکسره دگرگون گردد. اما ما هرگز نباید زندگی خود را به امید معجزه پیش ببریم. معنای توکل این است که ما تمام کارهای خردپسندی را که برای مدیریت و رفع بحران لازم است، انجام دهیم، سپس از خداوند بخواهیم که جهد ما را به نتیجه ی مطلوب برساند. از خودتان بپرسید آیا اگر معجزه ای رخ نداد و این وضعیت چند سال دیگر نیز ادامه پیدا کرد، چه خواهم کرد؟ آیا آماده ام این رنج جانکاه را باز هم تاب بیاورم؟
(10) درد و رنج قطع رابطه همیشگی نیست، و به مراتب کمتر از درد و رنج ناشی از ادامه ی یک رابطه ی ناسالم است. البته وقتی که رابطه را قطع می کنیم احساس اضطراب، تنهایی، و افسردگی می کنیم، اما این احساسات مدّت محدودی دوام می آورد، و پس از مدّتی یکباره از میان می رود. در این شرایط فرد می تواند از دوستان و خویشاوندانش کمک و حمایت عاطفی بگیرد تا بتواند دوباره روی پای خود بایستد.
(11) هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم پس از قطع آن رابطه تنها خواهیم ماند. زندگی آبستن بسی حوادث پیش بینی ناپذیر است.
(12) شاید از یک منظر پایان دادن به رابطه ای که ما بخشی از عمر خود را بر آن سرمایه گذاری کرده ایم، شکست تلقی شود. این درست است. اما نباید فراموش کنیم که با پذیرش به موقع شکست می توانیم از گسترش آثار زیانبار آن پیشگیری کنیم، و چه بسا از آن چندان درس بیاموزیم که بتوانیم همین شکست را به گامی بلند برای پیروزیهای آینده بدل کنیم. هیچ وقت برای تغییر دیر نیست. هرچه بیشتر در این زمینه تعلل کنیم، فرصت بیشتری را از کف داده ایم.
(13) همیشه باید به خودمان گوشزد کنیم که هویت و ارزش ما مستقل از آن رابطه ناسالم و ناکام است. آن رابطه بخشی از من و تجربه ی من در زندگی بوده است، نه همه ی آن. زندگی من جنبه ها و جلوه های ارزشمند دیگری هم دارد، و تازه وقتی که از زیر بار گران و فرساینده ی آن رابطه ی ناسالم بیرون آیم، چه بسا بتوانم پاره ای از جنبه های دیگر شخصیت و زندگی خود را بهتر و کامیابانه تر بپرورانم .